شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ سهراب ! گفتي چشمها را بايد شست ! شستم ولي...
گفتي جور ديگر بايد ديد! ديدم ولي...
گفتي زبر باران بايد رفت رفتم
ولي او نه چشم هاي خيس و شسته ام را
نه نگاه ديگرم را..
هيچکدام را نديد....
فقط در زير باران با طعنه اي خنديد و گفت : ديوانه ي باران نديده
مرسي الهه جونم راس ميگي
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top