کلبه تنهایی من | ||
دلم میخواد مثل بچگیا...شیطونی کنم بزنم یه چیزیو داغون کنم...بعد من بدوأمو مامی دنبالم کنه...بعد که گرفتتم...یه بوسه رو پیشونیم بذاره... دلم میخواد انقد جیغ و داد کنم...من و مامی با بالشتا بزنیم توو سر و کلهء هم درست مثل 3 سالگیم... دلم میخواد وقتی خوردم زمین و زانو زخم شد با لبای برچیده و چشمای پر از اشک بدوأم بغله مامانم و تا جایی که میتونم گریه کنم....دلم میخواد بازم مثل بچگیام واسم چادر گل گلی بدوزه...پشت سرش واستمو نماز بخونم... دلم میخواد وسایل آرایشیشو بردارمو رو صورتم نقاشی بکشم...بعد بدو بدو برمجلو مامان داد بزنم که ببین عروس شدم... دلم میخواد باهم واس عروسکام لباس بدوزیم...بعد باهم بازی کنیم... دلم میخواد باز مدرسه رفتی واسم لقمه بگیره و منو برسونه...توو راه مدرسه باهام شعرای کتاب و دوره کنه... دلم میخواد بزنم لاکو بریزم زمین بعد باهم با استون بشینیم پاک کنیم... دلم میخواد وقتی رعد و برق میزنه باز بغلم کنه و حواسمو پرت کنه... دلم میخواد مانتو بپوشمو دکمه هاشو اشتباهی ببندم و مامان کمکم کنه... دلم میخواد بهم یاد بده بند کتونیامو خودم ببندم... دلم میخواد رو تاب بشینمو هلم بده... دلم میخواد موهامو شونه کنه و برام ببافه... دلم میخواد................................. ولی یه حقیقت تلخو فراموش کردم که من دیگه بزرگ شدم خیلی...بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنم...
[ شنبه 90/4/11 ] [ 4:48 عصر ] [ جودی خانم ]
| ||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |